معرفی کتاب|«چراغی تا صبح»
شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۵۹
نوید شاهد - کتاب "چراغی تا صبح" براساس زندگی و خاطرات شهید "ابوالحسن یاری" فرمانده گروه سلمان، توسط شمسی وفایی با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمانشاه نوشته شده است.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب "چراغی تا صبح" براساس زندگی و خاطرات شهید "ابوالحسن یاری" فرمانده گروه سلمان توسط شمسی وفایی با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمانشاه در 212 صفحه تیراژ 2000 نسخه نوشته شده و نوبت اول این کتاب در سال 1395 به چاپ رسیده است.
*مقدمه نویسنده
به پیشنهاد بنیاد حفظ آثار کرمانشاه می خواستم مستند زندگینامه شهید ابوالحسن یاری را بنویسم برای دیدار مادر شهید از خانه بیرون آمدم. صبح بود. برف می بارید. از خانه که بیرون آمدم کوچه پر برف بود و همچنان هم می بارید و زمین لباس سفید رنگ زیبایی کشیده بود. صدای پسر بچه ای چهار پنج ساله، در هوای برفی کوچه توجه ام را به خود جلب کرد. پسر بچه لباس آبی پوشیده بود و در میان برف ها بازی و شادی می کرد و با صدای بلند می گفت: خدایا چقدر خوشحالم، روز بهشت، روز بهشت. این جملات بچه تکانم داد و این واژه در ذهنم جولان داد. روز بهشت... روز بهشت... روز بهشت...من تا آن وقت فقط رنگ سبز را برای بهشت تصور می کردم. بعد از حرف پسربچه نتیجه گرفتم که بهشت در دل هر کسی شاید یک رنگ دیگری باشد.
به پیشنهاد بنیاد حفظ آثار کرمانشاه می خواستم مستند زندگینامه شهید ابوالحسن یاری را بنویسم برای دیدار مادر شهید از خانه بیرون آمدم. صبح بود. برف می بارید. از خانه که بیرون آمدم کوچه پر برف بود و همچنان هم می بارید و زمین لباس سفید رنگ زیبایی کشیده بود. صدای پسر بچه ای چهار پنج ساله، در هوای برفی کوچه توجه ام را به خود جلب کرد. پسر بچه لباس آبی پوشیده بود و در میان برف ها بازی و شادی می کرد و با صدای بلند می گفت: خدایا چقدر خوشحالم، روز بهشت، روز بهشت. این جملات بچه تکانم داد و این واژه در ذهنم جولان داد. روز بهشت... روز بهشت... روز بهشت...من تا آن وقت فقط رنگ سبز را برای بهشت تصور می کردم. بعد از حرف پسربچه نتیجه گرفتم که بهشت در دل هر کسی شاید یک رنگ دیگری باشد.
همانطور که بهشت در نظر رزمنده ها رنگ مرز بود رنگ خاک و باروت و آتش شهادت. رنگ خاکی جبهه رنگ و دروازه بهشت بود آن ها آن بهشت را درک کرده بودند و میدانستند به همان دلیل همه آسایش و رفاه زندگی پشت پا زدند و از رنگ و دروازه بهشت گذر کردند.
همچنانکه حضرت زینب کبری (مارایت الا جمیلا) در کربلا فقط زیبایی دید. همان رنگ بهشت و اینک برماست تا با قلم خود بتوانیم گوشه ای از همان رنگی را که رزمنده ها و شهدا دیدند به تصویر بکشیم. اول گفتم با مادر شهید ابوالحسن یاری حاج خانم بتول افسری صحبت کنم و بعد درباره این شهید بزرگوار تحقیق و پژوهش کنم تا بتوانم حق مطلب را به جا بیاورم .
و اینک مطلبی درباره ی چگونه شکل گرفتن گروه سلمان که فرماندهی آن را ابوالحسن یاری برعهده داشت. میتوان این گروه را به اسم سیمرغ نامید. چرا که گروه سلمان متشکل از ۳۲ نفر بود که این افراد آدم را به یاد سیمرغ عطارمی اندازدگروهی بودند که با جان و دل تحت فرماندهی ابوالحسن ایرانی ماندند. هدف از تشکیل این گروه این بود. بین دولت موقت و ضد انقلاب آتشبس منعقد شد. در سایه این آتش بس ضد انقلاب توانست شهرهای کردستان ایران را یکی پس از دیگری فتح کند.
شهر کامیاران را که آخرین شهر به سمت کرمانشاه را هم گرفتند. ضد انقلاب به طور مسلحانه وارد شهر کرمانشاه می شدند و نیروهای انقلابی را به شهادت می رساندند. در این هنگام بود که شهید سید محمد سعید جعفری که آن موقع فرمانده سپاه پاسداران استان کرمانشاه بود. بچه های عملیات را جمع کرد و طی یک سخنرانی خطاب به آنها گفت: بچه های کرمانشاه مگر شما مرده اید که ضد انقلاب در داخل شهر کرمانشاه بیاید و بچههای انقلابی را به شهادت می رسانند. آماده شوید بروید شهر کامیاران را آزاد کنید.
در این هنگام ابوالحسن یاری را از بین جمعیتی که آنجا بودند فراخواند. چرا که با رشادت و شهادت و ایثارهایش را ناظر بود و به عنوان فرمانده این گروه ۳۰ نفره معرفی کرد و دستور تجهیز و نفرات و امکانات را به سپاه استان برای این گروه صادر نمود.
با این فرمان گروه سلمان هویت خودش را پیدا کرد و به ماموریت آزادسازی شهر کامیاران ادامه داد و بعد از آزادسازی شهر کامیاران و عملیات های متعدد و پیروزمندانه ای انجام دادند. با شروع جنگ تحمیلی به دفاع از وطن رفت و در راه اسلام و وطن به شهادت رسید و با شهادت او گروه سلمان هم از هم پاشیده شد و هر کدام در جاهای مختلف به جبهههای حق علیه باطل به دفاع از وطن پرداختند.
شهید ابوالحسن یاری 13 آبان1334 در شهرستان کرمانشاه دیده به جهان گشود. پدرش محمود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره راهنمایي درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. 24 آبان 1359 با سمت فرمانده عملیات تیپ نبي اکرم (ص) در روستاي کوره موش سرپل ذهاب توسط نیروهاي عراقي بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
انتهای پیام/
نظر شما